دیروز احمد برادر مجید زنگ بابام زد که مجید و بردن کمپ برای ترک ، بعد به بابام گفت بیاین باهم صحبت کنیم ببینیم وضعیت چه طور میشه ، بابام هم صبح روز بعد رفت که صحبت کنن ولی وقتی برگشت کوره آتیش بود . گفت احمد یه مرده که تاره ترک کرده بوده و تازه از زندان آزاد شده بوده را فرستاره تا صحبت کنه و کلا فصدش این بوده که پول کمپ مجید و بگیره و وقت دادگاه و عقب بندازه ........... حسابی ناراحت شدم و دیگه واقعا از مجید می
ترسم ...... خدایا به ابن بچه کمک کن خیلی گناه داره + نوشته شده در جمعه بیست و نهم بهمن ۱۴۰۰ ساعت 19:9 توسط زهرا | برف بازی...
ما را در سایت برف بازی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : dashti73 بازدید : 98 تاريخ : جمعه 24 تير 1401 ساعت: 3:34